نباید نشست
نباید نشست
چرا آسمونت پر از کرکسه
امید:
چرا آسمونت پر از کرکسه
چرا قلب آیینه پر آه شده
چرا دست خورشید از دامن
زمین غم آلوده کوتاه شده
میاد باد بی رحم ازراه دور
و میسوزه ماهو میون تنور
صدا رو در عمق گلو میکشه
دلو با هزار آرزو میکشه
یکی خواب ما رو به کابوس برد
یکی حال ما رو به افسوس برد
یکی پای ما رو به غم باز کرد
یکی مرگ امیدو آواز کرد
باید پا بشیمو نباید نشست
باید میله های هراسو شکست
کمک کن از این حال بد رد بشیم
کمک کن همونی که باید بشیم
امید پردلی