هزار سال
هزار سال
محمد علی طاهری
محمد علی طاهری
هزار سال
هزار سال عاشقت بودم
هزار سال عاشقت هستم
برای دیدنت اما
باید چشمامو میبستم
…
از اون شب که هوای تو
تموم شهرو سرمست کرد
همونجا فهمیدم میشه
چطور عاشق بشه یک مرد
…
همونجا وقت رقص شب
یه حسی به دلم افتاد
همونجا دادی موهاتو
رو دستای ظریف باد
…
همون شب من دلم لرزید
همون شب که تو خندیدی
برای اولین بارت
ازم اسمم رو پرسیدی
…
بگو چی شد هوای من
تا امروز پرت چشماته
که هرجای جهان باشی
بازم تو قلب من جاته
…
نپرس از من چرا هروز
برای من نیازی تو
شبیه دوتا بالی که
بهم یاد میدی پروازو
…
نزار فکر کنم این خوابه
نزار تموم این شه رویا
بهشت من تو دستاته
نوازشم بکن حالا
…