رویا …
سکوت ، پنجره ، پرواز، آسمان … رویا !
تو عاشقم شده بودی که ناگهان رویا …
همیشه شاعر گم تکیه می زند بر باد
همیشه خربزه آب است و تکه نان رویا
جواب هر غزلم را دو گوش کر بودی
ببین که کارد رسیده به استخوان رویا !
سکوت خانه و آلزایمر گرامافون
( صدای ایرج و گلپا ،غزل ، بنان … ) رویا …
وضو گرفتم و با خاطرات رقصیدم
دو صندلی ، دو ستاره ، دو استکان ، رویا .
عجب زمانه ی خوبی ست ! جایتان “خالی” …
خدا فروخت شما را – به جایتان ” رویا “ …
… نشاند ؛ ( چرخه ی تکرار همچنان باقیست )
که از ” جوادیه “ غم ، تا ” نیاوران “رویا !
سکوت دفتر و سیگار و زخم تنهایی
(که پشت گوشی تلفن زنی جوان ، رویا )
همیشه دیر به سهراب می رسد دارو
– سفر سپرده مرا دست کاروان رویا !!
دوباره لکه ی ننگی به روی تاریخیم
به نرخ روز نخوردیم اگرچه نان ، رویا !
عجب زمانه ی خو … سفره هایمان خالی
که آب و نان و نفس … چاه نفت مان :رویا !
*
… و رفت حوصله اش سر خدا از آدمها
رسید نقطه ی پایان این جهان …
-کابوس- !!