مرگ تدریجی
رفتی و احساس من در هم شکسته
قلبمو روحم به خاک و گل نشسته
شیشه ی اندوه قلبم ریخت ، انگار
فاصله شمشیر زده توو قلب افکار
رفتن تو مرگ فرداهای من شد
مرگ تدریجی رویاهای من شد
تو حصار بغض خندم گیر کردم
من برای دیدنت هم دیر کردم
تا رسیدم رفته بودی ، رفته بودی
از من و عشقم همیشه خسته بودی
داغدار عشقمونم این شبا
بی وفایی ، بی وفایی ، بی وفا
با تو مرگِ دردَمو دلواپسی
بی تو دنیا میشه پر از بی کسـی
سوز دل توو واژه هام پیدا شده
از ترانه ام عشق من رسوا شده
خواهشم اینه : اگه رفتی ، برو
تا نبینی خاک سرد قبرمو