رسوایی
" ترانه ای مشترک از من و بانو انیس "
هر چقد زخمی شدم اخمی رو پیشونیت نبود
از خودم راهم رو کج کردم نپرسیدی کجا
بودن و نابودیم فرقی به حال تو نداشت
گفتم از تو خستم و حتی نپرسیدی چرا
با تو لج کردم تو لجبازیمو کج فهمیدی و
طفل احساسم از این بی حسی تو لال شد
من همه وابستگیمو هی شکستم تو خودم
تو سرت سرمست پیروزی و استقلال شد
اشتباه من همین تسلیم بی شرط منه
قلب من با هر تپش خودخواهیتو تشدید کرد
هر چقد من مطمئن بودم که ما مال همیم
عشق تو از ترس رسوایی فقط تردید کرد
کی دلت میلرزه از شب گریه های من تو که
بی خبر از حال دیروز و غم امروزمی
استخونای تنم رو نردبونت کردی و
ادعات اینه که تنها خودت دلسوزمی