لبخند ِ تو

لبخند ِتو میتونه،دنیا رو بخندونه
از برق ِچشات حتی،خورشید گریزونه

ابرا پر احساسن، وقتی که تو را (راه) می ری
جای قدمات هر روز سمفونی بارونه

عاشق شدم از بس که، از کوچه گذشتی تو
حالِ دل ِمجنونم این شعر فریدونه:

*مهتاب، شب و کوچه* مسحور تواُن انگار
شعر ِقدمای تو، آواز ِخیابونه

لبخند ِتو میتونه، قلبم رو بلرزونه
حوا تویی و این بار آدم شدن آسونه
شاعر شدم این روزا یه شاعر دیوونه

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/90366کپی شد!
932
۲۹

درباره‌ی شكوفه عبدلي

شكوفه عبدلي / یک قرن مرده بودم در انتهای فریاد دست مرا گرفتی، گفتی شکوفه برخیز برخاستم ولی نه، در این زمانه هستم حرف نگفته ای در این واژه های ناچیز امشب که با تو هستم ، جای دو چیز خالیست یک مولوی کم است و، دیوان شمس تبریز / آدرس وبلاگم: http://nmidanm.blogsky.com