قاب عکس
نمی خام که با حس این عاشقی
به معصومیتت جسارت کنم
مقدس ترینی تو این روزگار
که باید چشاتو عبادت کنم
تو اونقد ظریفی که باید تو رو
فقط با غزل ها نوازش کنم
همه واژه ها رو به قوربون تو
تو رو با ترانه پرستش کنم
دادی با وجودت به من زندگی
تویی که به نبضم دادی ارتعاش
نباشی جهانم پر از حادثه است
دمادم پر آشوب و در اختشاش
میوفته با تو آرزوم اتفاق ….تویی که با رویام داری انطباق
توی شعله های چشات جون میدم….میخام که بسوزم تو این احتراق
دلم گرمه باشم تو آغوش تو
توی ساحل امنیت تنت
جهانم زمستونه با یک نسیم
بهار میشه از عطر پیراهنت
پر از انعکاسه . زلاله تنت
چقد تشنم و تو برامن سراب
سکوت شبو بوسه هام میشکنه
چقد معصومی توی عمق خواب
تو رویاهای تو قدم می زنم
بی تو عشق و کرده دلم اعتصاب
نفس های آخر رو تخت سفید
تو هستی کنارم ولی توی قاب
میوفته با تو آرزوم اتفاق ….تویی که با رویام داری انطباق
توی شعله های چشات جون میدم….میخام که بسوزم تو این احتراق