کعبه احساس(کاندید مسابقه دکلمه )
سکوت بی کسی هایم
مرا اندر میان خاطرات تو صدا می کرد…
کنار باغ تنهایی
گل نیلوفری رنگ خیالت را جدا میکرد….
به یاد چشم زیبایت
ز چشم سرخ رنگم اشک می رویید
وز جای پای بوسه هایت می گذشت آرام
وتا آن لحظه ای که قلب خیسش را زمین بر هم زند محکم
به چشمانی که با یاد تو بارانیست نگاه می کرد…
تو میدانی که قلب من
که نبضش با نفسهایت گره خورده
تورا تا آااخرین لحظه، صدا میکرد…
نرو…!!! برگرد…!!!
به قلبی خسته و هیران
به تشویشی که شد توفان
بیا و بشکن این هجران
همین چشمان غمبارم که از دوری شده باران
کنار جاده های عشق
میان ارغوانی ها
برای سبزی جای قدمهایت دعا می کرد…
در این تنهایی ممتد
شدم پروانه می گردم به گرد کعبه معبود
گهی در مستی و رویا
ک میسوزد پر وبالم…
به لبخند تو میخندم…
و میبارم … و میگریم …
چرا در لحظه آخر
ودر آن لحظه منفور
دوچشمم از تو برچیدم
و قلبت را ترک دادم
ودستت را رها کردم…؟
اسیره لعن و نفرینم
که من با تو چه ها کردم…
برایش چله میگیرم
و میبارم … و میگریم …
وهر فصل کار من اینست …
پس از آن لحظه منفور
پس از آن لحظه در عمرم پره از زخم طوفانم
پس از پاییز گم گشتن
که شد سر خط پرگارم
دلم در فصل تکرار است
من عمرم بی تو یک خط است .
خطا کردم گناه کردم و عمرم را تباه کردم …
میان قطره مهتاب
دو چشمان تو را دیدم
تو را هر لحظه در آن لحظه های عاشقی هایم پرستیدم
میان سینه چاکم
تورا چون کعبه عاشق
از این عالم جدا کردم
پرستیدم پرستیدم پرستیدم
برای خود خدا کردم…