پاک باخته

گذر کردی از عشقی که
براش جون دادمُ مُردَم
تو رو پروانه کرد این عشق
منم تو پیله پژمردم
گذر کردی از عشقی که
دلم رو تا جنون می بُرد
تو پروازت رو مدیونی
به قلبی که تو سینم مُرد
رو دستام پرکشیدی تا
نشستی روی ِ دوش ِ ماه
تو اون بالا ، من این پایین
تو دورُ دست ِ من کوتاه
گرفتارِ چشات بودم
تو این احساس ُ فهمیدی
از اون روز دستاتو گم کرد
دل ِ ناکام ِ تبعیدی
امونم رو بُرید گریه
غمت چشمامو عاصی کرد
نبودی تو شبایی که
دلم با غصه بازی کرد
تب گریه منو سوزوند
ولی بازم نرنجیدم
تو خوش بودی همین بس بود
واسه پایان تردیدم
وزیدی سرد و بی احساس
مثه بادای ِ پاییزی
تو با این قلب فولادی
عزیزم ، حیرت انگیزی !
من اینجا تو خیالاتم
با تو روزامو می سازم
هنوزم هر شب اینجا من
به شطرنج ِ تو می بازم
هنوز تبدار ِ چشماتم
همون میشییِ رویایی
طپش های دلم می گه
هنوزم هست فردایی

از این نویسنده بیشتر بخوانید: