ظهر تیـــــر
روز آخر ظهر گرم تیــــــر بود … باز دل بازیچـــه ی تقدیــــــر بود
بوسه ی تلخ وداع آخریــــــن … برلبم چون زخم یک شمشیربود
عشق میگفتـــی برایم زود بود … زود میگفتـــــی ولیکن دیر بود
درد پنهانی دلم رو می فشرد … بغض تنگــــی در گلو زنجیر بود
عزم رفتن کـــردی و گفتم نـرو … قلب سنگت با هوس درگیر بود
آنقدر بیخود زخود بودی دگــــر … گریه هایم در تو بی تاثیـــر بود
آشنا گشتیـــم در یک ظهر تیر … روز آخـــر نیز ظهر تیـــــــر بود