غیرت
باز خواب غیرت و مردونگی
باز دارم بیتو بلوا میکنم
توو خیالم واسه حفظ آبروم
هرشب اون نامردُ رسوا میکنم
من که از اخمِ تو دلخون می شدم
پشتِ دردام بیتو زندونی شدم
بیمُخ و بیدل توو رویاهام ببین
بعدِ تو حالا چه شعبونی شدم !
آه از اون بی شرمیِچشمای تو
قلب بی رحم و خدانشناسِ تو
داره اون ابلیس پرپر می کُنه
غنچهی باکرهی احساسِتو
وای از (ا)ین رویای واقعی شده
آرزوم بوده که فرصتی کنم
قبل بیدار شدنم همین یه بار
صورت شومِشو خطخطی کنم
اما بازم یه حسِّ همیشگی
داره کمکم چشمامو وا میکنه
یه صدایی که تو گوشِ من همش
فقط این یه حرفو نجوا می کنه :
(( دل سپردنِ یه مرد بازیچه نیس(ت)
دلبری که کارِ هر بیریشه نیس(ت)
آهویی که گرگ صیدِش می کنه
لایق شیرِ شجاعِ بیشه نیس (ت) ))
( کیا )