تنهایی
نمیتونم باور کنم رفتنتو ای خوب من
آتیش گرفته دلم و داره میسوزه چوب تن
تنها شده م یه بار دیگه تو شهر غربت و غریب
چطور دلت اومد بری؟ شده م اسیر صد فریب
مهمون شده توی دلم غصه رفتنت عزیز
اشکی به چشم نمونده و خونه که میریزه یه ریز
دریده سینه منو غصه و غم چه بی خیال
انگار نه انگار که یه روز منم بوده م تو عشق و حال
کاش بودی و میدیدی که چیا برام مونده به جا
از اون همه شور نشاط از اون همه ساز و نوا
یه مشتی خاکستر تن تو دستای غربت من
دار و ندار من همین به جرم این جدا شدن!