مفهوم نی
دم رفتن فقط یک لحظه چشماتو
از اون دسگیره در میشه برداری
یه لحظه کافیه تا تو بفهمی که
چی داری از خودت این گوشه میزاری
یه مرد نیمه جون و یه بغل غصه
یه دنیا درد و یه بغضی ترک خورده
همه اون چیزیه که رفتنت حالا
برای قلب تنهام هدیه آورده
نمیدونم کجای قصه بد رفتم
که رفتن تو دلت این قدر شیرین شد
مث برف اومدی آروم و رویایی
مث بهمن چرا این قصه سنگین شد
چراغ خونه خاموش کن دم رفتن
بزار این خونه مثل روزگارم شه
تو که داری می گیری فردام و از من
می خوام این رفتنت پایان کارم شه
یه کم طاقت بیار این قصه مفهوم نیس
باید که آخر قصه رعایت شه
بزار با اون طنابی که دوسش داشتی
تنم همرنگ و همخون هدایت شه
(تنم همرنگ و همخون هدایت شه)
با کسب اجازه از دوست و برادر عزیزم مهدی کامرانی بابت الهام گرفتن این قسمت از ترانه زیبای ایشان
تو این فکری که گم شدن لازمه
خود کشی کنی و هدایت شی
-
سلام آقای صادقی خوشحالم بعداز مدتها ازتون ترانه می خونم. اگه نکاتی که در تحلیل ترانه خواهم گفت تکراری ان پیشاپیش عذرمیخوام چون نظرات دوستان رو نخوندم. بند اول: اولین نکته ای که به ذهنم رسید اینه که بند ابتدای کارتون ضربه و تاثیر گذاری ای رو که از بند مطلع ترانه توقع میره نداره. منظورم اینه که این بند رو طوری نوشتید که گویی یکی از بندهای میانی رو به ابتدا منتقل کردیدو شاید یک دلیل این مسئله اینه که اولین مصرع این بندیک عبارت ناتمام هست، یکی از فوت های کوزه گری ترانه نویسی اینه که همیشه سعی کنید اولی مصرع ترانه تون یک جمله ی کامل و درعین حال تاثیر گذارباشه اگر به ترانه های اکثر ترانه سُراهای موفق نگاه کنید همین تکنیک رو پیاده میکنن. در مصرع چهارم همین بند به عقیده ی من بهتر بود اگر شکل کلمات رو طوری در وزن قرار میدادید که از " این گوشه" که بارمحتوایی ای در شعرنداره و به نظر میرسه صرفا جهت پر کردن وزن اومده استفاده نمی کردید . مثلا میشد از عبارت "جا گذاشتن" استفاده کرد. بنـــددوّم: در مصرع دوم وقتی شما پیشونـد "یه" رو قبل از بغض آوردید پس دیگه نیازی به "ی" نکره در پایان کلمه نداشتید اگر "یه بغض ترک خورده" هم بنویسید وزن صحیحه. مصرع سوم رو هم میشد بهتر نوشت،برای مثال : تمام چیزیه که رفتنت حالا... بنـــد سوّم: در مصرع اوّل قطعن منظورتون از "کجای قصه بدرفتم" شکل محاوره ای کلمه ی شدم در گویش مشهــدی نبوده ;)) پس بهتر بود اگر مینوشتی : نمی دونم کجای راهو کج رفتم یا نمیدونم کجارو اشتبا کردم. (فقط به عنوان پیشنهاد) . مصرع چهارم میتونستی ضربه ی خوبی به مخاطب واردکنی اگر "این قصه " نبود،در مصرع سوم دارید از حضور محبوبتون که مثل برف آروم رؤیایی بوده صحبت میکنید و طبیعتن مصرع چهارم مفعول باید همون باشه نه این قصه. کشف خوبی تو این بند داشتید با مقایسه ی برف و بهمن. بنـــدچهــارم: مصرع اول ضعف تالیف دارید. چراغ خونه رو .... خونه مثل روزگارم شه کشف خوبی بود. بنـــد پنجم: در کل بند ضعف تالیف داشتید اول: چون دارید تنتون رو به یک شخص تشبیه می کنید واین مانوس نیست. دوم: صادق هدایت با طناب دار خودکشی نکرد پس بازم هم تشبیه درستی نیست. باید آخر قصه رعایت شه یعنی چی آقای صادقی؟! منظورتون اسلوب و قوانین قصه است؟ پس درست نرسوندیدش. آقای صادقی ظریف کاری هایی در شعر وجود دارن که شاید در نگاه اول ساده و پیش پا افتاده به نظر برسن اما همین نکات ریز هستندکه فرق شاعر خوب، عالی و بد رو مشخص میکنند. اگر به این نکات توجه بیشتری داشته باشید شما شاعرخیلی خوبی خواهید شد انشاءالله. ((لحــظه لحــظه هاتان لبریــز عطــراسـتجابت))