امونتی !
خودم رو دست دستای تو دادم
کیو با رفتنت تنها گذاشتی
امانتدار خوبی بودی اما
ببخشید چیزی اینجا جا گذاشتی ؟
همش فک میکنم چشماتو بستی
تصور میکنی من روبروتم
شاید وقتی نباشم شک کنی که
یه ذره از تموم آرزوتم
هوایی میشم از یاد گذشته
تموم خونه از تو صحنه داره
نمیدونی که اینجا وقت و بی وقت
واسه برگشتن تو بیقراره
به تو عادت نکردم که جدا شم
ولی باور کن از تو دور میشم
خودت تنها شدی خونه که اینجاس
منم مثل خودت مجبور میشم
با اون حالی که رفتی بوی جاده
داره می مونه تو دستای سردم
میترسم خونمون تنها بمونه
منم از روی عادت برنگردم
-
خانوم الهام ترانه ی خوبی بود با عباس موافقم @};- ترانه موضوع تازه ای نداشت و خب بیانش خوب بود و همین نکته مثبتی هست اما اون بندی که عباس اشاره داشت با اون حالی که تو رفتی/ خیلی آشناست و میدونم که میتونی تغیرش بدی. @};- @};- @};- موفق باشی
-
به شدت روون بود و زیباااااا =D> موقع خوندنش حتا یه مکث کوچولو هم نکردم ..... @};- @};-
مطالب پیشنهادی