هراس
پر از تنش پر از تبم
پر از یه حس مبهمم
پر از هیاهو و هراس
تو این سکوت ممتدم
یه بغضی تو گلومه که، علاجشو نمی دونه
پرم من از گلایه ها، یه آرزوی وارونه
دستای من یه عمره که گلای کاکتوس می کاره
یه زن که اسم ترسش و نمیدونه چی بذاره
تمام لحظه های اون ساخته شده تو یک خونه
خونه ای که برای اون مثل یه بن بست می مونه
خونه که نه بگو قفس، پر از تلاش و دغدغه ست
خونه یِ من همین تنه که توش همیشه تفرقه ست
ترس من از همین خونست
از این بزرگراه شلوغ
ترس من از خود منه
از این نقاب پر دروغ