سکوت و مشت
کف آسفالت خون دیده س
ازش فاجعه سر ریزه
خیابون ، گریه ، تنهایی ..
نبون ، خاک ، انگیزه
به رفتن حال دلتنگی
به بودن حس بیزاری
سکوت و مشت رو دیوار
هجومی از خود آزاری
تنفر ، بوسه ، بی میلی ..
تنفر ، واژه از وصلت
فرار از شهر تا کافه
سقوط از من به یک عادت
نباشی ساده می رنجم …
برنجم سخت می فهمم
بدون هیچ محدوده
تو هر چی هست بی رحمم
جراحت ، ارتفاع ، پرواز ..
جراحت ، تیغه ، خون بازی
تراشیدن یک باور …
فرودی سمت سربازی
توهم ، بچگی ، تحقیر
ترحم از دله بابا
همیشه ترس ، انباری
از امروز حبس تا فردا
جنون دیده ، خطر کرده
همیشه بزدل و ترسو
نگاهی سرد و بی معنی
چشایی کاملا کم سو
نباشی ساده می رنجم
برنجم سخت می فهمم
بدون هیچ محدوده
تو هر چی هست بی رحمم