کاش میشد

شبا از دوری چشمات ، چشامو به گل می دوختم

توی آتیش نبودت ، توی حسرتت میسوختم

حالا پاییزه و اما ، یکمی دل نگرونم

نکنه گلم بمیره ، دیگه زنده نمیمونم

آخه تا کی این جدایی ، قلبامونو بسوزونه

دیگه طاقتم تمومه ، دیگه این دل نمیتونه

آرزو کردم یکم فاصلمون کمتر بشه

داره این دوری و دلتنگی دلم رو میکشه

کاش میشد حتی یه لحظه دستامونو حس کنیم

دلامون از روی ناچاری به یاد هم خوشه

از این نویسنده بیشتر بخوانید: