انتها
انتها
چه روزایِ تلخی دارم پیشِ روم ، مثِ وقتی پشتم پر از خنجره
مثِ وقتی که هی نشونم میده ، دروغُ توی قابش این پنجره
چه روزایِ تلخی دارم پیشِ روم ، مثِ کلِ عمرم که بی وقفه رفت
مثِ این روزایی که هس که گیرِ هم ، سرِ نُه به هشتُ تهِ هشت به هفت
چقد سختِ دل بکنم از دلم ، باید دور شم از خودم تا کجا ؟
باید تلخیُ رو کنه شعرِ من ، نمیشه ندارم حتی یه هجا
ببین جای خون تو رگم نفرته
یا هر لحظه پُر میشم از انتقام
تو بردی ازم زندگی! بی شرف!
شروعِ دوباره م شده انتهام
ببین دورِ دورم چقد من ازت ، اینم حکمِ تبعیدمِ لعنتی
ولی راضی میشم به این تلخی تا ، نباشه دیگه رو سرم منتی
من اون خطِ صافم که خورده لگد ، نمی خوام ، نمیشم مثِ منحنی
ولی روز و شب چهرمُ میشکنم ، تو آیینه میبینم میگم تو منی ؟
به مرگم دیگه راضی ام تا برم ، از عمق جهنم به رویای پوچ
مثِ اون کلاغی که تنها شده ، همش منتظر تا رسیدن به کوچ
ببین جای خون تو رگم نفرته
یا هر لحظه پُر میشم از انتقام
تو بردی ازم زندگی! بی شرف!
شروعِ دوباره م شده انتهام
تیر ۹۱