تیر و تفنگ

دو تا دوست قدیمی /رفیقای صمیمی

همه می گفتن  اینا / دارن قدرت  سینا

ولی امروز و فردا / سپری شد تو دردا

گذر کردن دوستا / از کنار چند،روستا

گرفتن جون انسان / ریختن خون حیوان

پاچیدن قلب ها را / گسیختن دل ها را

………………………………………

آره این بود قانونش / ولیکن می توانست بخاموشش

یا که توشش را / از عشق می  تاباندش

………………………………………..

تند خوانی

جدا کردن دو دوست از هم /  روح و انسان را در من

غم هم اضفه کردن / در هم اونا نگاه سردن

فال قهوه گرفتن واسشون / بود تو کاسشون

جنگ و دشمنی / خون و خشم و مین

 

از این نویسنده بیشتر بخوانید: