هر کجا با تو
تو رو می خوام و واسه ی بودن تو
می فهمم که باید از خودم رد شم
اینقدر با تو بودن خوبه که باید من
واسه دیدن تو رو به خودم سد شم
رو به تو شکستم، بلکه پیدا شم
بذار رو به تو بغض بی صدا شم
اینقدر حال من با تو آرومه که
دیگه می خوام فقط با تو تنها شم
من شنیدم خیلی غریب نوازی
اینقدر خوبی که با همه می سازی
می بینم به من نزدیکی اینقدر که
گاهی پیدایی و گاهی یه رازی
انتهای جاده بودم که تازه فهمیدم
عمری بود بی هدف رفتم و نایستادم
ابرها رسوب کردن، حالا تازه می فهمم
به جای خورشید، فانوسه که نشون دادم
رو به تو شکستم، بلکه پیدا شم
بذار رو به تو بغض بی صدا شم
اینقدر حال من با تو آرومه که
دیگه می خوام فقط با تو تنها شم