عشق دیروزی


نمی‌فهمی چرا هر شب بدون ابر می‌بارم

چشامو زود می‌بندم ولی تا صبح بیدارم

نمی‌فهمی کنار تو دلم از درد خالی نیست
نگو از عشق دیروزی، برای تو مجالی نیست

نمیخوام با نگاهی که یه روزی باورش کردم
دوباره از عطش پُر شم، به اون احساس برگردم

کسی که عاشقت بوده به دستات دیگه مومن نیست
تو رو همیشه بخشیده ولی این بار ممکن نیست

تنت عطر کسی داره که آغوشت رو پوشیده
می‌فهمی چی بهت می‌گم؟ طناب عشق پوسیده!

 

ــ یلدای ۸۷

از این نویسنده بیشتر بخوانید: