من اینجام . . .
من اینجام عشق خوبم
توو کیوسک ِ تلفن
این آخرین سکمه
فکری به حالم بکن
داره بارون می باره
مشت می زنم رو شیشه
چیزایی می خوام بگم
که باورت نمی شه
تو باورت نمی شه
چی به سرم اومده
من حرفام و می زنم
باشه تو گوشش نده
چقدر آسون می گذرم
از هر چی که می بینم
ساعت ها بی تفاوت
توی کافه می شینم
چقدر سیگار سوخته
لم داده روی زمین
همه حرف این روزام
سلام و خوبم ، همین
با این وجود هنوزم
داریوش و گوش می دم
هنوزم می شه فهمید
وقتی دروغ می گم
ساعت که ۸ می شه
توی بالکن می شینم
رو صفحه ی روزنامه
باز اشکام و می بینم
یه عکس ِ سه در چاهار
تو کیف پول من هست
که صاحبش یه روزی
قلبِِ این زن و شکست
از آخرین جمله هات
یه چیزایی یادمه
اینا همش تقصیر ِ
آلزایمر ِ حادمه
تماس های بی پاسخ
پیام های نخونده
رو میز بجز عکس تو
پر از غذای مونده
این روزا تو خیابون
همش طئنه می خورم
مثل علی سنتوری
پرسه هام و می شمرم
هر کسی شوخی کنه
جوابشون خنده نیست
آدم ِ تلخی شدم
دلمم شرمنده نیست
بی حس شدم این روزا
از نوک ِ پاهام تا سر
نمی رم سمت ِ آینه
با این چهره ی لاغر
فقط می رم جاهایی
که ما با هم می رفتیم
می خوام تنها بمونم
با دردُ رنج ُ سختیم
صدای رادیو رو
می برمش تا آخر
تنهایی با تلخیاش
نمی خوام بشه باور
نه ناراحت نمی شم
تو گوشی رو بر ندار
من از درون می شکنم
خم به ابروتم نیار
این خیابون یادمه
یه بار ازش رد شدیم
تو حتی یادتم نیس
چرا با هم بد شدیم
هنوزم اینجام عشقم
توو کیوسک تلفن
این بوق های آخره
خداحافظی بکن…
آدرست و نداشتم
اینجا رو پیدا کردم
دیگه داره صبح می شه
وقتشه که برگردم…