منو ببر…
آسمون بخاطرم پیرهن ابری تو بپوش
آسمون تورو خدا حریر مشکی تو بپوش
دوس دارم مثه خودم من تو رو غمگین ببینم
دوس دارم نگاه تو ابری و سنگین ببینم
دوس دارم ابری بشی بباری تا من ببارم
سیلی بشی برای من دنیامو دوس ندارم
ببار، بشور ، رنج و غم ُ از دل بیقرار من
هزار تا نفرین می کنم لعنت به روزگار من
لعنت به اون رفیقی که دل منو ربود و رفت
لعنت به اون عزیزی که دوست منم نبود و رفت
************************************
درد ِ دلام زیاد و،سنگ صبورم نمیشی
یه ماهی ِ تشنه لبم تنگ بلورم نمیشی
یه عالمه قصه دارم ، قد تمومه روزگار
اشکی نمونده واسه من،آسمون واسم ببار
***********************************
آسمون غصه دارم رعدُ بزن آتیش بشم
از خودمم خسته شدم؛ نه دیگه نمی کِـشم
اسیر هر توهمم، محتاج هر ترحمم
من گم گریه ها شدم ،کجا شده تبسمم
*********************************
آسمون بازم بخوون با ریتم تند برقیت
آتیش بزن به قلب من، به قلب این بی خاصیت
زندگی مو دوس ندارم می یام به آغوش خودت
میخوام برم پیش خدا ،منو ببر پیش خودت
-
اشکی نمونده واسه من،آسمون واسم ببار.... زیبا بود @};- @};-
-
سلام @};- نمی تونم هیچ نظری بدم چون اصلا حالم خوب نیست ... [-( ولی جای نقد و بررسی داره ...sorry @};-
-
سلام پرویز جان... چندجا وزن شعر و از دس دادی نمونش: سیلی بشی برای من دنیامو دوس ندارم و یه هجا هم کم داره موضوعاتو خوب پیدا می کنی اما مثه گچ کاری می مونه به قولِ گچ کارا ته کششُ خوب می کشی ولی اون صاف کاری و کُشته کشی آخرو خوب پرداخت نمی کنی.. فدات و ممنونم و شرمنده جسارت کردم هدفم فقط و فقط روو به تعالی بودنت بود..ممنونم :"> @};-
-
پرويز جان با احساس بود و زيبا؛ چن جا وزن ايراد داشت؛امشب سرم درد داره؛ ايشالا دوستان هستن ؛ عذر داداشم @};-