رگهای تنم دیگه نا ندارن

گل شیپوری روی دیوارمون

هنوزم انگار عزادار توئه

شاخه ی سرو شکسته تو حیاط

طفلی تو حسرت دیدار توئه

هنوزم هر طپش سینه ی من

انگار آهنگ تو رو داد می زنه

آینه از نبودنت شکسته و

داره اسم تو رو فریاد می زنه

خونمون قفس شده منم اسیر

من باید از این حصارا دربرم

رگهای تنم دیگه نا ندارن

بال من شکسته باید بپرم

خونه رو با شمعها روشن می کنم

شاید از راه برسی دم غروب

این همه ساله که من تنگه دلم

در این خونه رو عشق من بکوب

از این نویسنده بیشتر بخوانید: