حریف

ضربه ی آخرو بزن
سلاحو انداختم رو زمین
منتظر دفاع نباش
من بُرد تو میخوام، همین

میدونی تسلیمِ تو ام
ناراحتیت واسه چیه ؟
همینکه درکم بکنی
تمومه عمرم کافیه

چشمام بس نبود
که بارونم اضافه شد
تلخیه لبخند تو هم
سکوتِ تلخه کافه شد

این روزا توو شعرِمنم
بارونو هرشب می بینی
وقتی که گریه می کنی
وقتی که خیلی غمگینی

خواستم توو زندگیم باشی
اما حریفت نشدم
من کُشته بودم عشقتو
خودم با دستای خودم

برای عاشق شدنم
شاید یکم دیر باشه
من نمیخوام مثل تو
کسی ازم دلگیر باشه
#زهرا_شادباش

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/112945کپی شد!
431

درباره‌ی زهرا شادباش

زهرا شادباش هستم متولد ۹دی ۷۵، ترانه می نویسم و آموزگار پایه سوم ابتدایی هستم، دوساله ترانه می نویسم و ترانه رو ملودی هم کار می کنم ، آثارم در چند مجموعه کتاب به چاپ رسیده و ۳ کار در حال پخش دارم.