اندوه رفتنت

اندوه رفتنت

داره اندوه عظیم رفتنت

شونه های خستمُ تا میکنه

اما این غرور لعنتی من

داره این شکستُ حاشا میکنه

منُ میرسونه تا مرز جنون

لحظه‌های‌تلخ و بی‌حوصلگی

کاش میشد‌مثه قدیما واسه‌من

ازهوای‌خوب‌موندنت‌بگی

عمر ‌روزای‌خوشم‌سر‌اومده

وقت‌شادی‌رو به‌غم‌سپردنِ

بهتره مرگم و باور بکنم

بعد تو زندگى مثل مردنِ

زیر سنگینی آوار تنم

نمیدونی که چه جونی میکنم

اما با تموم پرپر زدنام

اونی که دل به دلت میده منم

تن بى‌جونمُ می کِشم روخاک

جاى پاهاى تو توى مشتمِ

مى دونم نمیرسم به شهر تو

آخه این مسیر سرنوشتمِ

تو که میفهمی غم ندیدنُ

غم دلبستن و دل بریدنُ

لحظه ی رسیدن سقوطمه

بیا یاد من بده پریدنُ

نمیخوام ببینم اون روزیُ که

به نبودن تو عادت میکنم

آخه‌من‌حریص‌دیدن توام

شب و روز تو رو عبادت‌میکنم

با‌تو عاشق شدنُ بلد‌شدم

بی‌تو با‌هر چی‌که‌خوبِ بد شدم 

وقتی داشتنت دوای دردمِ

منِ تنها رو نده دست خودم

(داوود نصیری)

https://www.academytaraneh.com/110730کپی شد!
652
۴
۱