پالتوی خاکستری

یه پالتوی خاکستری
که صد تا خاطره داره
یه مرد که از این زندگی
یه دنیا تجربه داره

با اینکه خیلی پولداره
هنوز سیگارش بهمنه
به آرزوش نرسیده
اما دلش که روشنه

تو زندگیش گوزنهارو
بیشتر بچه هاش دیده
الگوش همش بهروز بوده
مرگ تختی رو ندیده

تو شیرودی جیغ کشیده
از آزادی بدش میاد
عاشق تاج شده یه روز
از این روزا بدش میاد

بسکه سیا سفید دیده
دنیاش همش برفکیه
کسی توقع نداره
که بدونه کی به کیه

خیابونو وجب وجب
جوونیاش دوره کرده
انقدر چروکیده شده
فکر می کنی دوره گرده

از بس تو خواب و بیداری
دنبال رویاهاش رفته
خیری از دنیا ندیده
عمرش بیخود هدر رفته

یه عالمه رفیق داشته
اما تو تنهایی گیره
ببین به کجا رسیده
آرزوش شده بمیره.

از این نویسنده بیشتر بخوانید: