امید دوباره
شب من تیره و تار و خسته بود
کسى از عاقبتش خبر نداشت
شبى که بذر هراس و وحشتو
توى خاک سرد عاشقى میکاشت
وقتى بغض داغ اون سکوت تلخ
نمیبارید و گلو رو میسوزوند
وقتى دست بى عطوفت ریا
دل بى گناه من رو میشکوند
از کجا اومدى یار گمشده
میون گریه بى وقفه من؟
منو با کدوم اشاره تو نگات
بردى تا مرز دوباره ما شدن؟
تو پناه شعله چشاى تو
من همون ققنوس قصه ها شدم
توى خاکستر خاموشى که بود
گر گرفتم و دوباره شدم