جاده جدایی…

_parsnaz_ir

دوباره غروب آفتاب،دوباره یه شبِ دیگه

خبری از قدمات نیست اینو جاده داره میگه

بوی عطر تو هنوزم توی این هوا پیچیده

سراغ تو رو میگیرم هیچکسی تو رو ندیده

تصویر چشات هنوزم توی خاطرم نشسته

ولی حیف که دل من دیگه محکوم به شکسته

دیگه من حرفی ندارم،رو لبام فقط سکوته

آرزوی دیدن تو ذکــــر من توی قنوتـه

دیگه طاقتی نمونده , توی این کوچه غربت

همه چی دیگه تموم شد با یه کوله بار حسرت

از این نویسنده بیشتر بخوانید: