تک درخت
ساکت ترم میشه سکوت ما
وقتی که حست مثل سابق نیست
وقی که بد شی لج کنی با من
حتی خدا جزو حقایق نیست!
اینجا هوای من زمستوونه
از آسمونم درد میباره
شب گریه های تلخ و بیخوابی
دست از سر من بر نمیداره!
زخمی دستای تبرزن نیست
این تک درخت و باغبوون انداخت
چشماشو بست و کینه کورش کرد
حتی غریبو از خودی نشناخت!
چشمای من حال عجیبی داشت
توی سکوتم اشک جاری بوود
حس سرودن بوود اما حیف
این کاغذم از واژه خالی بود!
طوفان گرفته پای این عشق و
آشفته گی روو شاخ این خونه اس
تب داره دنیای من از سردیت
راوی این قصه یه دیوونه اس!