بـــاور
هر دروغی که به گوش منو تو باور شد
چشم ها بیشتر از ترس حقیقت تر شد
غیرت عقل کجا رفته که در گوشه ذهن
دختــر باکــره منطقمــان مــــــــادر شد
ترسمان وحشت از دیـدن و از بیداریست
بهترین نسخه ی ما شربت خواب آور شد
ح
مــوش در لانه فرو رفتــه چـه میدانـد کـه
تـرس از نـور بـه کـوری خـودش منجـر شـد
آسمـان پهنــه جــولان کــلاغ و کــرکس
مرده خواری هدف اول ایـن لشکـر شـد
شیر ها چون که در این معرکه دست آموزند
زوزه ی گرگ و شغال از همه غراتر شد
دل به خورشید ببندید نه گرمای حریق
که حریق عاقبتش سردی خاکستر شد
احسان بهمدی
۹۵/۱/۲۸
برگرد
چه بگویم زِ روانم بخدا خسته شدم درد افتاده به جانم بخدا خسته شدم به دلم نیست گدایی کنم از دولت خویش بده یک راه نشانم بخدا خسته شدم
به خود می گیرد!!
۳ دوبیتی…