با اینکه …
با اینکه مردم رنگ دنیا رو گرفتن
این رنگ ها توو رنگ چشمت حل نمیشه
خوشبوترین عطرای دنیارم بیارن
من مطمئنم واسه تو خردل نمیشه
امروز که دیوار ها قصه ت و میگن
میگن که ترکش ها بهت وابسته بودن
وقتی تنت پیدا نشد فهمیدم اینو
حتی ملائک هم بهت دل بسته بودن
یک شاخه گل از باغبونایی رسیده
که غنچه های لاله رو از باغ چیدن
وقتی برا پرپر شدن جنگیده بودی
سماجتت رو ماسه های داغ ، دیدن
بازم که جا موندی مگه چقدر راهه
از کوچمون تا زادگاهت مرز مهران
دیشب دوباره توی فال مادر اومد
که (یوسف گم گشته باز آید به کنعان) …
هر سالِ من با رفتنت آغاز میشه
تحویلت و دلشوره میگیرم همیشه
تو رو به رفتن میکنی ، آغازه ساله …
این لحظه ۸ ساله برام تکرار میشه