طناب دار
خیال شعله وری در تنم نفس میکشه
زمونه داره منو سمت خار و خس میکشه
گرفته تابلوی نقاشی رو مقابل من
خودش رو شکل پرنده ، منو قفس می کشه
هوای وحشی شهرم کثیف و تاریکه
فضای سمی شعرم به مرگ نزدیکه
بگیره دستشو یکی تو رو خدا نزارین !
دلم برای شکستن هنوز کوچیکه
برای پر زدنم آسمون کمی تنگه
همیشه بین دوتا بد تو قلب من جنگه
و مشکلات دقیقا مقابلم مثل
سکوت آینه ای در مقابل سنگه
شبیه کرموزومی در غشای سلولم
پر از کثافت دردم پر از سگم فولم
سکوت من جهشی از تبار نسل منه
همیشه توی خودم مثل کرم می لولم
هزار و سیصد و چند ساله بیداره
کسی که ناشر ته مونده های سیگاره
گرفته بوی تعفن اتاق تنهاییم
درست ساعت مرگم مقابلم داره !! خرداد۹۱