ترانه ی اجتماعی ، باید ها و نباید ها

ترانه های اجتماعی ، باید ها و نباید ها
برای آن دسته از مخاطبانِ ترانه که آشنایی مختصری با تکنیک‌های ترانه‌سرایی دارند، ساده‌ترین کار در بررسی ترانه‌ها: تشخیصِ تازگی یا کهنگیِ قافیه‌ها، تشخیص اشتباهات وزنی و قافیه‌ای، فهرست کردنِ آرایه‌های ادبی و مسائلی از این دست است. اما مخاطب حرفه‌ای، به مکث در چنین سطوحی بسنده نمی‌کند و علاوه بر این‌ها به سراغ مسائل عمیق‌تری مانند ارتباط المان‌های گوناگون اثر، واکاوی تصاویر پیچیده و از همه مهم‌تر، بررسی مفاهیم موجود در یک ترانه نیز می‌رود. از این رو، برای این‌که دریابیم به کدام دسته از مخاطبین تعلق داریم، کافی‌ست بررسی کنیم که در اظهارنظرها، مقاله‌ها و کتاب‌هایمان، نگرشمان به ترانه‌ها مشتمل بر کدام‌یک از موارد فوق است. طبیعتاً یک ترانه‌سرا هرچه مخاطبان حرفه‌ای‌تری را پیش روی خود ببیند، خود را بیش‌تر ملزم به ارتقاء کیفیت ترانه‌هایش می‌کند.

در فرهنگ پارسی ، کلمه ی ترانه با معانی چون :
آوازه ، نغمه ، تر و تازه ، قطعه ای کوتاه برای خوانده شدن همراه با سازهای موسیقی،آمده است.در این تعاریف، از ساختار، مفهوم و ویژگی های کلامی ترانه، هیچ سخنی به میان نیامده و این عدم محدودیت، باعث می شود بتوان کارکردهای مختلفی را برای ترانه در نظر گرفت.
یکی از کار کردهای ترانه، علاوه بر کارکرد مرسوم ترانه در سرودن ابیات عاشقانه، بیان وقایع جامعه است.ترانه هایی که با چنین دیدگاهی نوشته شوند از لحاظ موضوعی بسیار گسترده هستند علاوه بر آن باتوجه به نوع مخاطبانی که دارند می بایست از ظرافت خاصی برخوردار باشند. موضوعاتی از قبیل اقتصاد، فرهنگ ، سیاست ، قضاوت ، آموزش، خانواده ، روابط انسانی ، اعتیاد ، بیماری ، محیط زیست و سایر دلمشغولی هایی که مردم یک جامعه با آن سر و کار دارند، می تواند به تنهایی یا به همراه زیر مجموعه های خود در این طیف قرار گیرد.
دامنه ی موضوعات ترانه های اجتماعی، آنقدر وسیع است که برای دسته بندی کردن آن، نیاز به تحقیق و پژوهش گسترد ه تری است.اگر بخواهیم یک ویژگی مشترک را در ترانه های اجتماعی بیان کنیم، آگاهی دادن به مردم است. این آگاهی دادن، می تواند رویکرد اعتراضی، یا اصلاحی داشته باشد. که نقش آن در ایجاد انگیزه و حرکتهای اجتماعی بسیار پر رنگ است.این ویژگی به دلیل دسترسی آسان و فراگیر شدن سریع ترانه، و نیز تاثیر سریع آن در لایه های مختلف جامعه می باشد. امکانی که شاید در سایر عرصه های هنری به این شکل، وجود نداشته باشد.
حال با توجه به این مسئله، ایجاد پویایی و دمیدن روح نشاط و امید، از طریق ترانه، از آسان ترین و سریع ترین روشهایی است که دولتمردان هر جامعه ای می توانند از آن بهره گیرند.اما آنچه که باید مدّ نظر قرار گیرد، چگونگی بیان کلام، در ترانه های اجتماعی است.بی شک در آثار موجود در سایت آکادمی نیز به این گونه ترانه ها بر خورده اید و کم و بیش با نظرهای سطحی افراد که بویی از نقد سازنده ندارد روبه رو شده اید.
هر ترانه سرایی حتی برای یک بار،ایده ای اجتماعی را در چهارچوب ذهن خود پرورش داده است و در خوشبینانه ترین حالت آن را در انجمن و یا همین وبسایت در مقابل دید کارورزان ترانه قرار داده است.
اما با یک بررسی اجمالی در می یابیم که ترانه های عاشقانه ای که تصویری از یک رابطه را به طرق مختلف و در عین حال به زیباترین شکل ممکن بازتاب میدهد در بین آثار هر ترانه سرا از جایگاه ویژه ای برخوردار است و عرصه برای بروز ترانه های اجتماعی همیشه تنگ بوده است.
همان گونه که گفته شد با بردن نام ترانه های اجتماعی اولین فکری که ذهن مخاطب را تسخیر می کند ترانه های انتقادی و سیاسی است که این تفکر باعث شده تا ترانه سرایانِ نو پا،نیز از پرسه زدن در حوالی ترانه های اجتماعی دور بمانند و یا اگر ترانه ای خلق کردند به فکر اعتراضی تند و تیز در گفتار و تصویر سازی های خود باشند.
سوالاتی که در اینجا مطرح است این است که آیا ترانه های اجتماعی باید تاریخ مصرف مشخصی داشته باشند ؟
– آیا بیان یک پدیده در یک برهه ی زمانی در جامعه ، به معنای این است که آن ترانه فقط در همان زمان کاربرد دارد ؟
– اگر در ترانه، از کلی گویی و همه سو نگری استفاده شود، آیا می تواند به خوبی معنای روشن و واضحی را به مخاطبانش برساند ؟ و اگر چنین نیست آیا باید آنقدر جزئی نگرانه نوشته شود تا فقط برای همان زمان و مکان قابل استفاده باشد ؟

شاید نوعی تعادل، در حفظ ارتباط بین” ترانه ، پدیده و زمان” بتواند راه حل مناسبی برای جلوگیری از کلی گویی یا جزئی گویی صرف ، باشد و از شعار زدگی در ترانه نیز جلوگیری شود.
آنچه که مهم است ترانه اجتماعی بایستی این امکان را داشته باشد تا مخاطب خود را هم به طور مسقتیم و هم به طور غیر مستقیم در گیر موضوعی کند تا از آن طریق بتواند بهترین نتیجه را بگیرد.
در اینجا نمونه هایی از ترانه های اجتماعی و همچنین ترانه هایی که به گونه ای با مسائل اجتماعی گره خورده است اما بی تفاوتی در آن موج میزند را مورد بررسی قرار می دهیم :
آهنگ عشقِ پست‌مدرن که با آهنگ‌سازی و اجرای رضا یزدانی، ترانه‌ی احسان گودرزی و تنظیم‌ میلاد عدل در تاریخ ۳۰ دی ۱۳۹۲ بر روی فیسبوک رضا یزدانی منتشر شد، صریح‌ترین نمونه‌ی بی‌اعتنایی به انسانیّت که شخصاً در ترانه دیده‌ام مربوط به ترانه‌ی این آهنگ است. بخش‌هایی از آن چنین است:

یه هواپیما تــو یه برج
نئونازی با تپانچه
نرو تــو جنگِ جهانی
اصلاً این حرفا به ما چه؟

هیچ‌کدوم برام مهم نیست
وقتی اتفاقِ تو هست
وقتی می‌شه با تو خوش بود
وقتی می‌شه دل به تو بست

در باب تقابل یا تعامل میان زندگی شخصی و زندگی اجتماعی، اشعار و ترانه‌هایی سروده شده است که از میان آن‌ها می‌توان کاروان از هوشنگ ابتهاج، به من چه! و همیشه دیر می‌رسم از ایرج جنتی عطایی و جُردن از یغما گلرویی را نام برد.
بخش آغازین شعر کاروان هوشنگ ابتهاج چنین است:

دیرست، گالیا!
در گوشِ من فسانه‌ی دل‌دادگی مخوان!
دیگر ز من ترانه‌ی شوریدگی مخواه!
دیرست، گالیا! به ره افتاد کاروان.

عشقِ من و تو؟… آه
این هم حکایتی است.
اما، درین زمانه که درمانده هر کسی
از بهرِ نانِ شب،
دیگر برای عشق و حکایت مجال نیست.

در این شعر، ابتهاج معتقد است پرداختن به معشوق را باید تا اطلاع ثانوی به فراموشی سپرد و به مشکلات اجتماعی و سیاسی پرداخت. بخش پایانی شعر نیز چنین است:

روزی که بازوانِ بلورینِ صبح‌دم
برداشت تیغ و پرده‌ی تاریکِ شب شکافت،
روزی که آفتاب
از هر دریچه تافت،
روزی که گونه و لبِ یارانِ هم‌نبرد
رنگِ نشاط و خنده‌ی گم‌گشته بازیافت،
من نیز باز خواهم گردید آن زمان
سوی ترانه‌ها و غزل‌ها و بوسه‌ها،
سوی بهارهای دل‌انگیزِ گل‌فشان،
سوی تو،
عشقِ من!

این شعر که در انتهای سال ۱۳۳۱ و در کشاکش رخ‌داد‌های سیاسیِ منجر به کودتای مرداد ۱۳۳۲ نوشته شده است، افراطی‌ترین حالت پرداختنِ هم‌زمان به عشق و اجتماع است و در حضور مسائل اجتماعی-سیاسی، عشق را یک‌سره کنار می‌گذارد.

در این میان، به من چه! که با ترانه‌ی ایرج جنتی عطایی و آهنگ‌سازی ، تنظیم و اجرای بیژن مرتضوی در سال ۱۳۸۴ منتشر شد و در حضور معضلات اجتماعی-سیاسی، سرخوشیِ غیرمسئولانه را نادرست می‌داند:

همین که دل، دلِ خون‌بارِ ابره
همین که شب، شبِ قتلِ ستاره‌س
همین که بغضِ تو، بغضِ همیشه
همین که ترسِ من، ترسِ دوباره‌س

به من چه سرخیِ میخک تــو مهتاب؟
به من چه رقصِ نیلوفر روی آب؟
قفس‌بارونه کابوسِ کبوتر!
به من چه کوچه‌باغِ شعرِ سهراب؟

ایرج جنتی عطایی در ترانه‌ی اجرانشده‌ی همیشه دیر می‌رسم، در راه متمرکز شدن بر روی عشق، موانع اجتماعی-سیاسی فراوانی می‌بینید:


میتینگ و اعتصاب و صف
باتوم و پنجه‌بوکس و خون
گردانِ ضدشورش و
شعارهای سرنگون

سوت و آژیر و آمبولانس
از پسِ بمبِ منفجر
گشتی و دژبان و پلیس
حصارِ ترسِ منتشر

من از کدوم میون‌بُرِ
کدوم کناره رد کنم
که از پسِ این همه سد
نقبی به سمتت بزنم؟

ایرج جنتی عطایی امّا در ضرر نمی‌کنی، بمون! با آهنگ‌سازی،تنظیم و اجرای بیژن مرتضوی که در سال ۱۳۸۹ منتشر شد، برای یک شب، برای شبِ عشق، از جهان فارغ می‌شود و به معشوق می‌پردازد:


نه آلبوم عکسا وُ
نه مرورِ نامه‌ها
نه خاطره طی کردن
نه آه، اگه، امّا

نه ایرج و واروژان
نه باربَد و حافظ
نه انقلابِ نارنجی
نه حادثه‌ی قرمز

تنها تو، تنها من
تنها من و تنها تو
عشق و جهان و تاریخ
یعنی امشب، این‌جا، تو

رضا یزدانی، پیش‌تر در آهنگِ طنزآلودِ جُردن با ترانه‌ی یغما گلرویی و آهنگ‌سازی و اجرای او و تنظیم حمیدرضا صدری که در سال ۱۳۸۲ انتشار یافت. بی‌توجهی به وضع جامعه را نکوهش کرده بود:

وقتی که گاز می‌دی با ماشینِ بابا جون تــوی سربالاییِ جردن
با موهای چرب و قیافه‌ی داغون، یه سیگار کنجِ لبت روشن
وقتی با توپ‌تیشِ صدای ضبطت کر می‌شه گوشِ جماعت
وقتی که نور بالای چراغت می‌زنه چشما رُ راحت
فکرِ بچّه‌های جنوبِ شهر باش که یه لقمه نونم ندارن
فکرِ جَوونای دربه‌در باش که یه عمره بی‌قرارن

اینک در آهنگ عشقِ پست‌مدرن، رضا یزدانی بی‌اعتنا به فاجعه‌های بشری، به زندگی شخصی خود می‌پردازد؛ آن‌هم نه مانند ضرر نمی‌کنی، بمون! برای مدتی کوتاه، که برای سرتاسرِ روزگاری که معشوق هست. این ترانه نیز افراطی‌ترین حالت پرداختنِ هم‌زمان به عشق و اجتماع است، اما این بار درست در نقطه‌ی مقابلِ شعرِ کاروان هوشنگ ابتهاج. عشق پست‌مدرن در حضور عشق، مسائل اجتماعی-سیاسی و دغدغه‌های انسان‌دوستانه را یک‌سره کنار می‌گذارد.

مشمول این ترانه‌ها، تنها به وقایع خاص تاریخى و اجتماعى و حفظ ارزش‌هاى قومى نیست، بلکه در تعبیرى عام و وسیع، بیانگر مبارزه درنگ‌ناپذیر عوام و خواص است.
قصه امیر ارسلان و حسین کرد و نظایر اینها مى‌رساند که مردم، آرزومند رفع ظلم و بیدادگرى‌ها هستند و به غلبه نهائى خویش نیز امیدوار هستند.
شاید کشف تم‌هاى اجتماعى متضمن انتقاد نسبت به قشرهائى که مورد محبت عامه نبوده‌اند، در ترانه‌هاى عامیانه در وهله اول، غیرمترقب به‌نظر برسد ولى اولاً این واقعیتى است که چنین تم‌هائى در ترانه‌ها منعکس است، ثانیاً هیچ‌ چیز از این طبیعى‌تر نیست. ترانه‌هائى که بیانگر احساس مردم ساده است، ناچار باید پرخاش و رنج و محرومیت آنها را نیز بیان کنند.
از جمله اینها، مى‌توان به ترانه‌هائى که از لابه‌لاى تاریخ به‌دست آمده و عمدتاً به‌عنوان آثار نخستین شعرى، موضوع بحث و تحقیق پژوهشگران ادبیات فارسى قرار گرفته است؛ اشاره نمود؛ از آن جمله هستند، ترانه ابوالینبغی یا ‘سرود سمرقند’ ، سرود اهل بخارا، ترانه مردم بلخ، ترانه یزید بن مفرغ، حراره احمد عطاش و نمونه‌هاى جدیدتر آن مانند شعر مردم اصفهان هنگام محاصره محمود افغان، ترانه زنان اسیر لزگى، ترانه لطفعلى‌خان زند و … .
اجتماعیات در ترانه‌هاى ملى جنبه‌هاى گوناگونى از زندگى مردم را دربرمى‌گیرد و اساساً از روابط اجتماعى آنها ناشى مى‌شود: مسائل خانوادگى و درگیرى‌هاى ناشى از آن، عادت‌ها و ارزش‌هاى روزمره، برخوردهاى شخصى و اختلافات در عقده‌هاى ناشى از آن، فقر و عوارض آن، منکرات و منهیات، مسائل اقتصادى نظیر گرانى و… موضوع و مضمون این نوع ترانه‌ها است.
طنز در ترانه‌ها، به‌صورت یکى از ویژگى‌هاى ممتاز، چنان ممزوج گاه جدا کردن آن از مباحث جدّى‌ ترانه‌ها دشوار است.
هدف‌هاى جدى را دنبال مى‌کند و قلمروهاى آن، در مسائل سیاسى ـ اجتماعى، بسیار گسترده است.
حال نقطه نظر های یغما گلرویی را در مورد ترانه های اجتماعی و دید کارورزان ترانه که در قالب مصاحبه ی او با مجله ی اینترنتی برترین ها در سال ۹۱ منتشر شده است را به عنوان بخش پایانی این گفتار با هم می خوانیم :

کمی هم درباره معضلات ترانه های امروزی صحبت کنیم. اگر قرار باشد درباره این معضلات صحبت کنی، سرفصل های صحبت هایت چیست؟

– قبل از هر چیز باید درباره ترانه نوشتن حرف بزنیم. معضل اصلی این است که یک ترانه سرا هیچ ربطی به جامعه ای که در آن زندگی می کند، ندارد. یعنی اکثرا با موضوعیت که «تو رفتی و من بدبختم» می نویسند. صد البته با تعابیر شاعرانه امروزی تر اما موضوعیت و محوریت همینی است که گفتم.

این را نباید فقط به گردن ترانه سراها انداخت. بخش عمده این معضل به مرکز موسیقی و کارشناسان آن برمی گردد. یعنی جدیدا می گویند که ترانه سرا درباره حتی فقر هم نمی تواند ترانه بنویسد چون محکوم به سیاه نمایی می شود. استدلالشان هم این است که پرداختن به این موضوع سیاسی است! یعنی تو درباره فضایی که دچارش هستی هم نمی توانی بنویسی.

یغما کارهای چند دهه قبل هنوز برای خیلی ها دوست داشتنی و لذیذ است ولی ترانه های امروزی بسیار تاریخ مصرف دار شده و بیشتر از یک ماه جدیدترین کارها را نمی شود دوست داشت.

– نبود شاعرانگی در ترانه ها. مثلا نوشتن ترانه های عاشقانه فرمولی شده. مدلی که «روزبه بمانی» به آن روی آورد و دنباله روهای فراوانی را هم به وجود آورد. دلیل استقبال از این سبک این است که راحت است. فرمول دار است. «من، تو، دوری، خانه، رویا، حس و …». این کلمات را پشت سر هم می چینند و جلو می روند. موضوع این است که این جریان فرمول دار شده و تو می توانی با همین دایره ۵۰ واژه ای، دو هزار ترانه بنویسی. شاعرانگی که برود، ترانه تاریخ مصرف دار می شود و همینی می شود که می بینیم.

همین ماجرا مخاطبان موسیقی را بدسلیقه نکرده؟ باعث نشده سطح توقعاتشان پایین بیاید.
– بد سلیقگی نیست. ببین یکسری از کارورزان ترانه امروزی، در حال ارائه ترانه هایی به سبک و سیاق مریم حیدرزاده ده سال پیشند که خودشان آنرا مسخره می کردند ولی باید بگویم آثار مریم خیلی شاعرانگی بیشتری داشت و دلنشین تر از خیلی از ترانه های فرمولی امروزی است.

حداقل یک چیزی داشت ولی دوستان همان سادگی را این روزها به نام ترانه نوین وارد دایره انتخاب مخاطب کرده اند و داعیه بنیانگذاری سبکی جدید را هم دارند. همان ترانه هایی که «مریم حیدرزاده» می خواند را این روزها با صدای خواننده های سن و سال دار قبل از انقلاب می شنویم. این یعنی بحران هویت، یعنی چون فلان کس آن را خوانده به عنوان ترانه نوین می شنوی و باورش می کنی.

چه راهکاری برای این معضل داری؟

– فقط بسته دشن در مرکز کارشناسی ترانه در دفتر موسیقی. تو فکرش را بکن خواننده ای ۵۰ تا از ترانه های من را انتخاب می کندو می خواهد روی آنها کار کند. ۳۰ تای اولویتش را که به دلایل چهارچوب های دفتر موسیقی رد می کنند و نمی تواند بخواند. مثلا در یک ترانه عاشقانه چون کلمه «آغوش» استفاده شده، رد می شود یا موارد مشابه. ته مانده ترانه هایی هم که مجوز می گیرند قطعا تعابیر آنچنانی شاعرانه ندارند و همین باعث می شود سطح آثار پائین بیایید.
همه می نالند که این سایه ممیزی و نظارت، سلیقگی است. بهانه می آورند که زمان قبل از انقلاب هم مشیری و سیمین بهبهانی و نادر پور و شهریار قنبری هم در شورای شعر، آثار را ممیزی می کردند و این اتفاق صرفا مال این دوره نیست.
من می گویم در آن دوره هم اشتباه بوده و چون در آن زمان این اتفاق افتاده دلیل نمی شود ما هم گرفتار قوانین آن دوره باشیم. امیرهوشنگ ابتهاج هم سردسته همه آنها در زمان گذشته بوده و کلا فعل، فعل اشتباهی بوده. توجیه جالبی نیست که چون خیلی از پیشینیان شعر و ترانه دست به سانسور در شوراهای نظارتی می زدند ما هم از آنها پیروی کنیم. سانسور آثار دیگران کار اشتباهی است حتی اگر حافظ این کار را کرده باشد.

مهرداد باقری / ششم شهریور ماه نود و سه

منابع :
ترانه و ترانه‌سرائى در ایران
ترانه‌هاى ملى ایران
جامعه‌شناسى هنر، ص ۹۵
بررسی اجمالی ترانه های اجتماعی نوشته ی آناهیتا مستاجران
ترانه نوین نوشته ی احسان سلطانی

https://www.academytaraneh.com/85960کپی شد!
4720
۱۰
۴