خواب زمستونی

انقد که بی کَسم دارم میرم
این خوابِ بی حسُ نمیدونی
قلبم طپش داره ولی انگار
کُشته منو خوابِ زمستونی

هر لحظه فکرم با خودم گُنگه
چی شد که چشماتو نبوسیدم؟
خواب تورو داشتم میدیدم
از حسرتت تو خواب پوسیدم

وقتی که خوابم غرقِ از تو ِ
از زندگیم چی انتظار داری؟
روزا فقط دردُ ،شبم گریه
دیگه گذشت از من فداکاری

پیِ تو بودن تویِ این برزخ
به جز صدات چیزی نفهمیدم
خواب زمستونیت منو کشته
من دیگه تاوانِ چیو میدم؟

از این نویسنده بیشتر بخوانید: