شک

میزنم زل به خود به دل به زمین
میزنم غر که زندگی گند است
با خودم فکر میکنم این دل
چه اسیرو چقدر پابنداست
توی تنهائی حرفهای بدی
به زمینو زمان دهد قلبم
حفظ ظاهر میکنم الکی
ونشان میدهم چقد خوبم
عشق تنها لحظه ای کوتاه
امدو ازکنارمان رد شد
عشق امیخته شد با شک
بعد از ان زندگی چقدبدشد
من ازین زندگی با تردید
من ازین حال بد چه بیزارم
عاشقت هستم انقدر که نشد
دست از عشقواز تو بردارم
سر من گیج میرود هردم
بسکه بافکرو باتو درگیرم
لحظه ای زنده میشوم باعشق
شک که کردم دوباره میمیرم

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/7852کپی شد!
864
۵