(( آخرین اعتراض یک لاک پشت…!))
((بسم الله الرحمن الرحیم))
گوش کن! این صدا، صدای منه
که توو گوشای شهر جامونده
این یه فریاد نیمه مثله شده س
از گلوی سکوت وامونده!
بغض یه ببره که هوای قفس
پدر روحشو درآورده
این صدای سکوت سنگینِ
یه ترانه س که مادرش مرده!
گوش کن… من یه بااازمانده ام از
نسل جیغای توو گلو مونده
آخرین دست و پا زدن های…
لاک پشتی که پشت و رو مونده!
شرم توی نگاه یه بنزم
روی نعش یه بچه گربه ی لنگ
گریه های بلند یه سرباز
وسط خنده های جلف تفنگ!
بغض چشمای اون زنی هستم
که تنش زیر دست وپا گم شد…!
پدربچه های آینده ش…
پدربچه های مردم شد……!
درد مردی که توی بورس جهان…
زندگیشو فروخ(ت) جنازه خرید
واسه حفظ حریم خوشبختیش
خونشو دااااد… نون تازه خرید!
شکوه های سر گوزنی ام
که به دست خودش شکارشده!
غم دویده توو بند بند تنم
یه درختم که لونه مار شده…!
توو خشاب دلم پراز خشمه
دردمن، درد ناتمومیه
منو تبخیر می کنه آخر
مثل دریاچه ی ارومیه!!!
وقتشه قبل مرگ تدریجی
سراین بغض بی پدر واشه
صبح یه روز سرد پاییزی
جسد یه ترانه پیدا شه…!
(( آرامـــــش نصـــــیبتان ))
پ.ن:
با تشکر از الهه صادقی نازنین که من را بازهم به ترانه برگرداند.