هذیان
دیگه با گلایه کاری ندارم
حرفی از گذشته هم نمی زنم
دندونامو می فشارم از درد
اما یک ثانیه دم نمی زنم
عادتم شده فقط شکستنِ
لحظه هایی رو که از تو خالیه
تو عذابِ تلخِ این شکنجه گاه
همدمم یه سایه ی خیالیه
دیگه هی پِیِ نشونی نیستم
از تو، تو تنهایی دلگیرم
پشت هر ثانیه یک بن بسته
من به این خاطره ها زنجیرم
گاهی با مشتِ گره از سرِ درد
به ستونِ آجری می کوبم
گاهی با پنجه ی باز رو سینه ام
تپش های قلبم و می روبم
عادتم شده دیگه شکستنِ
لحظه هایی رو که از تو خالیه
تو عذاب تلخ این شکنجه گاه
همدمم یه سایه ی خیالیه
_امین گرجی زاده
عذرخواهی می کنم از سنگینی و دست اندازهایی در وزن این ترانه