فروغ

« فروغ »

کسی که مثلِ عکسِ هیشکی نبود
زنی که از غم وُ غروب شاکی بود
یه روز اومد خنده ی باغچه رو برد
هیشکی نفهمید که اون عاشق کی بود

پنجره ها منتظرِ نگاه شن
که نکنه بی اون زیبا نباشن
جدا شن از تصویرِ مهربونت
پرنده ها دیگه رها نباشن

سیگارِ گُر گرفته وُ عمرِ رود
لحظه ی عاشق شدنِ آینه بود
خورشیدِ مو طلایی مون خسته شد
غصه ی ما بود ، هر چی بود وُ نبود

کی قصه هایِ عاشقونه سرود؟
شبنم اشک رو شاخه هامون نشست
قندیل غصه با زمستون نشست
تو فصلِ سردِ باغچه وُ عاشِقا
خورشیدِ قصه مون پریشون نشست

کسی دیگه مثلِ لباش نخندید
آینه دیگه به هیچ زنی دل نبست.

محسن محمدپور

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/75100کپی شد!
1146
۴۰