بازی
بازی
بذار برگردم این بازی ، واسه چون من ، خطر دارِ
لباسی رُ که نمدارِ ، به تن کردن حذر دارِ
باید مرد سفر باشی که راهِت پیچ و خم دارِ
که این رفتن و برگشتن ، هزاران درد و غم دارِ
حساب ما روُ کی میده تو این بازیِ تکراری
تو این دلبستن مفرط ، تو بیماری و بیزاری
گذشتن سخت و دشوارِ محال میشه فراموشی
چقد سخته که تنبیهِت ، بشه یک عمر خاموشی
بذار حسابمون باشه واسه اونیکه بی خارِ
همون که تا تهِ بازی هوای ِ هر دو رُو دارِ