دراین شبا

دراین شبا که بی توأم پر از ترانه می شوم
گویی نفس نمی کشم بی تو دیگه نمی تونم

سهم من ازدنیا شده غصه ها ودلواپسی
تنهاترین عاشقا منم با درد بی کسی

بهاره امّا خونمون سرد و زمستونی شده
پرنده ی کوچک عشق تو دلا زندونی شده

بیا دوباره پرکشیم ازروی جنگل شالیزار
دوباره فریادبزنیم خبر که اومده بهار

پنجره هارا وا کنید بهار دوباره اومده
عمریخ ها تموم شده شکوفه ها دراومده

دوباره فریادمی زنم پنجره ها را وا کنید
هوای خونه پرغمه فکری به حال ما کنید

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/67648کپی شد!
868
۶