دختر شاه پریون

دختر شاه پریون

نازِ نگاهِ دخترم، منُ به رویا می بره
حس می کنم که شاهمُ دختر من تاج سره

حس می کنم که تاج من،قشنگترین تاج طلاس
باعث افتخارمه ،فخر تموم آدما

حس می کنم که تاج من، مسند زور و قدرتِ
داشتن این تاج طلا، واسه همه یه حسرتِ

حس می کنم که تاج من، یه تاج پر عبُهّتِ
دختر من تاج طلاس، یه دنیا پول و ثروتِ

دخترم برات هلاکم،
زیر پاهای تو خاکم
تو خدای رو زمینی
من غلام سینه چاکم

ناز نگاهت دخترم، می بردم به آسمون
حس می کنم که شاه شدم، تو قصه ی شاپریون

حس می کنم نگاه تو، ستاره ی بخت منه
شاه قدر قدرتم،ُ نگاه تو تخت منه

حس می کنم فرشته ها، تو رُ به هم نشون می دن
انگار تموم پریا، مدح و ثنای تو می گن

انگار که قصه ها شدن حقیقت زندگیمون
شاه تو قصه منم،ُ تو دختر شاپریون

دخترم برات هلاکم،
زیر پاهای تو خاکم
تو خدای رو زمینی
من غلام سینه چاکم

مسعود داشی

https://www.academytaraneh.com/3241کپی شد!
1975
۲۲

  • مریم جلائی سلام جناب داشی ترانه ی سرشار از حس عاشقانه و پدرانه ی شمارو خوندم و لذت بردم. مبارک دختر خانوم گلتون باشه... خداحفظش کنه... با آرزوی بهترین ها @};- @};- @};-
  • محمد علیزادگان سلام مسعود عزیز. چون میدونم این کار خیلی دلی بود(البته نه اینکه کارهای دیگه اینطور نباشه) فقط میگم زیباست. =D> @};- @};-
  • سید حامد سید کریمی سلام دوست داشتو این حس رو رفیق @};- @};- @};- ایشالا همیشه سلامت باشه در کنار شما و خانواده یا حق @};- @};- @};- لایکککککک به خاطر عزیزتون
  • اعظم اکبری @};- @};- @};- @};- @};-
  • شمس الدین عراقی عزیز گرانقدرم جناب مسعود داشی سلام فراوان آخرین روزهای فروردین بود که به دعوت یکی از همراهان سایت ادبی دیگر با آکادمی ترانه آشنا شدم و اولین ترانه ام را گذاشتم ترانه ی (وقت رفتن) را . چقدر خاطر آن ترانه برایم عزیز است . خیلی خوشحال بودم که چنین جایی را پیدا کرده ام هر روز می آمدم چند ترانه را با دقت و خیلی هم با دقت می خواندم و آنچه به ذهنم می رسید عرض می کردم و خود نیز می آموختم و بسیار هم می آموختم.خیلی دلم می خواست به راستی اینجا یک آموزشکده برای یاد گیری ترانه باشد و خود نیز از آنان که نامی دارند در ترانه سرایی بیاموزم چرا که عاشق ترانه ام ولی نمی گویم متاسفانه به هرحال اینجا هم خیلی با دیگر سایت های مشابه تفاوتی ندارد . تنها فرقی که دارد این نوع شعر گذاشته می شود ترانه را عرض می کنم و نظرها و پیام های دوستان پای سروده ها بیشتر اوقات همان یادگار نوشته های مثل جاهای دیگر است کمی محتاط می گویم که خدای ناکرده سبب رنجش کسی نشود و یا زحمات مدیران محترم سایت زیر سوال نرود ولی معتقدم می شد و هنوز هم می شود طرح نو در انداخت و جور دیگر کرد تا آنگونه بشود. البته اگر دیگر عزیزانم اینجور را می پسندند همین خیلی هم خوب است . به عنوان مثال عرض می کنم همین فرم باشد هرکسی از هر ترانه ای خوشش می آید می خواند و به یادگار هم چیزی می نویسد ولی می شود به انتخاب تصادفی هر روز یک ترانه در ابتدای صفحه باشد تا آنهایی که می خواهند آن ترانه را نقد کنند از خوب و بدش بگویند آنوقت می شد هر که مثل بنده تشنه ی یادگرفتن است بیاموزد. یا هر جور دیگری . دوست عزیزم بنده تقریبا هر روز به سایت عزیز آکادمی آمده ام و ترانه ها را هم خوانده ام ولی چیزی برای کسی ننوشته ام تا امروز که برای یکی دو نفر مثل همه ی دیگران نوشتم (خوب بود - قشنگ بود ) البته خوب و قشنگ هم بود ولی دیگر نگفتم چرا قشنگ بود . ترانه ی زیبا ی شما هم خیلی خوب است ولی بعضی کلماتش خیلی هماهنگ نیست و بیان بعضی احساسات هم با احساس یک پدر به دخترش همخوانی ندارد. کم شانس بودم و دختر ندارم البته بسیار هم به دوپسر عزیزم می بالم و خیلی هم با هر دوتاشان رفیقم ولی پدر یک دختر بودن چیز دیگری است خوشا شما . کاش این احساس را بیشتر پرداخت می کردید . یک کتاب شعر با زبان محاوره دارم که البتهمنظورم کتاب چاپ شده نیست ( قصه ی تکدرخت پیر و پرنده ی کوچک سفید) ترانه ی تلخ لالایی باد هم بخشی از همان سروده بود که همینجا گذاشتم . آنجا حس یک پدر نسبت به دخترش دختری که قرار است برود را بیان کرده ام . بعضی گونه های عشق مثل همین عشق پدر با دخترش چیز عجیبی است و خیلی بزرگ پس باید از عشق بزرگ بیشتر و با حساسیت بیشتری گفته شود البته بسیار از شما پوزش می خواهم و اینکه کلی گویی کردم مرا ببخشید. اگر به نظر هایی که روز های اول برای دوستان می نوشتم را دیده باشید. به ریز و اگر اشکالی کوچک را مطرح می کردم حتی اصلاح آنرا به صورت پیشنهادی می گفتم. چند ترانه ی دیگر هم از شما خواندم خیلی قشنگ بودند آن ترانه که از مادر بزرگ وقصه هایش گفته بودید به آن هم کاش بیشتر می پرداختید باید آنجا که از شخصیت های افسانه ای عاریتی دیگر سرزمین ها گفته اید و قصد نفی آنها را داشته اید ، کاش جوری می گفتید که عریتی بودن آنها و اینکه آنها مال ما نیستند بیشتر به چشم بیاید . از بسیار گویی ام پوزش مجدد می خواهم سربلند و پیروز باشی
    • مسعود داشی سلام استاد گرانقدر خواندم لذت بردم و آموختم امید که باز نوشته های پر بار شما را پای ترانه هایم ببینم منتظر نقد های آموزنده ی شما هستم با احترام
  • مینا ملکی آقا مسعود خیلی عاااااااااااااالی و دوست داشتنی بود، @};- @};- @};-
  • محمددوستدار ممنون ;)) ;))
  • حامد تقی خواه سلام لذت بردم و اصلا بخودم اجازه نمیدم احساس پدر فرزندی رو نقد کنم @};-
  • پرویز کدخدایی سلام.. خواندمتان... کار جالبی بود ... بدرود @};-
  • مجید شمس مسعود عزیز ایشالا خانم کوچولوت همیشه زیر سایه خودت و خانواد باشه @};- @};- @};- خب تنها احساس برای خلق ترانه کافی نیست..میدونم دوس داری بگم و میگم اینبار ;)) طلاس آدما(قافیه) حس می کنم که تاج من، ((مسند)) زور و قدرتِ ( مسند کمی با ترانت غریبه بود) تو خدای رو زمینی(خدای روی زمین کمی اعتقادی میشه..بهش نمیپردازم) حس می کنم فرشته ها، تو رُ به هم نشون می دن انگار تموم پریا، مدح و ثنای تو می گن(مدح و ثنا کاملا دور از زبان این ترانه و حتی هر ترانه ی محاوره هست ) میگن و میدن در آوا میتونن هم قافیه باشن اما در نوشتار نه. خب نکته دیگه تکرار در ترانه بود ... کلماتی ماننده (( حس / شاه /تاج/شاه پریون/طلا...) ببین کلمات کلیدی چقدر تکرار شدن و توو چشم هستن :-? حس ترانه را دوس داشتم و برات آرزوی خوشبختی و موفقیت روز افزون دارم. @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};-
    • مسعود داشی مجید جان اشکال تایپی بود طلاس و آدماس سین جا افتاده بود بقیه رو قبول دارم البته شاه پریون رو که یه بار استفاده کردم در مورد مدح و ثنا هم یه حقیقت بود که بیان کردم آلمای من جیگر باباس فرشته ها هم مدح ثناشو میگن هیچ کس هم نمی تونه منکرش بشه :-x :-x :-x :-x
  • مهدی داداشی به به! بسیار زیباست این کار مسعود جان، مثل خود خانوم کوچولوی نازمون @};-