کودکی ها
کودکی ها
**********
اون روزا تو خونه مون بوی بهار و خنده بود
آخر بازی ما هردو طرف برنده بود
تخم مرغ رنگی و عیدی های لای کتاب
صب بجای مدرسه غلت بزنی تو رختخواب
با اینا غصه رو پرپر میکنم
بودن بهارو باور میکنم
وقتیکه آب میشدن برفای روی پشت بوم
عمر آدم برفیا خوب یا که بد میشد تموم
ننه سرمای تو قصه میپوشید رخت سفر
عمو نوروز، حاجی فیروز میرسیدن پشت در
با اینا غصه رو پرپر میکنم
بودن بهارو باور میکنم
لالایی هرشبم ترانه بارون تو بود
پری قصه من چهره خندون تو بود
وقتی که دست تو بود رو شونه نحیف من
دیو تو قصه نمیشد هیچ کجا حریف من
با اینا غصه رو پرپر میکنم بودن بهارو باور میکنم
با اینا یاد قدیما می کنم بودن خدا رو باور می کنم…….///////
**شروین صادقی**
اسفند ۱۳۸۹