خواب نقره ای

دلم گرفته از خزون 

از آدمای قصه مون

بانوی نور و آینه

منو به رویا برسون

از شب تنهایی تن

تا عطش یکی شدن

به آسمون چشم من

رنگ ستاره رو بزن

تو آشنا با نفس

روشن این حنجره ای

تو مرگ دیوار شب و

طلوع یک پنجره ای

نگاه کن نگاه کن

به امتداد شب من

ببین که بی صدای تو

ترانه هام تنهاترن

تو شهر پاییزی من

دورتر از خواب زمین

تا شب قصه ها بیا

یه خواب نقره ای ببین

آوازه خونت به صداش

رنگ ترانه ای ندید

باید عبور کرد و رفت

قصه به آخر نرسید

از این نویسنده بیشتر بخوانید: