آخرین دیدار

بیا خورشید باشو نازنینم
شاید این آخرین دیدار باشه

شاید خورشید فردا رو نبینم

شاید این لحظه بی تکرار باشه

 

بیا خورشید من باشو عزیزم

بذار تا که زمستون شعله ور شه

بیا تا رخت نو بختی بپوشیم

بیا تا که بهارون بارور شه

 

هنوز اون لحظه که بدرود میگی

دل من یکدفه پاییز میشه

از اوج شاخه های سرشکسته

یه برگ زرد حلق آویز میشه

 

چه خوبه توی تابستون دستات

تن تب دار من بی تاب تر شه

شراب چشمت اونقدری بمونه

که هر سالی که میره ناب تر شه

 

کنار قلب من وقتی که باشی

تماشا داره بارون پشت شیشه

شنیدن داره آهنگ قدمهات

که از یک راه دور نزدیک میشه

از این نویسنده بیشتر بخوانید: