شب بارانی (شعرنو)
یک شب بارانی
که دلم غمگین بود
بالشی برداشتم
گوشه ای افتادم
عاقبت خواب به چشمم آمد
خواب رفتم ، و تو را می دیدم
گفتی از من بگذر
گفتم ای وای نرو ، رفتنت فاجعه است
گفتی از من بگذر ، که دلم با دگریست
اشک از چشمم ریخت
رفتی و چشم ترم
بعد از ان خواب
هنوزم خیس است