فرضِ مُحال
فَرضِ مُحال ڪه مُحال نیست.
از رَمّال های شَهر
سُراغ گرفتَمَت…
از تَمامِ گُل فُروش های دُوره گرد …
تُو دَر گُستره ای نامُتَناهی
و لابلای ورقه های تقویم
حُلول یافته ای؛
اِغراق نیست اگر بگویم
دَر مَن جاری شُده ای؛
به آیینه خیره می شوم
تُو را نفس می ڪشم
و سُڪوت می ڪنم…
#فرشید_اشعاری