ترانه ی شروع

داره بارون میزنه

دلم بازم هواییه

گریه داره این چشام

محکوم بی صداییه

 

یادت اینجا پیشمه

خودت یه رویا توو شبام

کاش که باور بکنی

نباشی خیلی بی هوام

 

دستامو بگیر بیا

شروع من دستاته

چشای خسته ی من

توو چشمای تو ماته

 

ساعتو شکستمو

ثانیه ها خوابیدن

اخه جفت دستام

تورو توو خواب میدیدن

 

هرجا باشی عشقم

میامو پیدات میکنم

میشینم کنارتو

یه عمر تماشات میکنم

 

دستامو بگیر بیا

شروع من دستاته

چشای خسته ی من

توو چشمای تو ماته

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

درباره‌ی الهه برزگر

باران بی امان میبارد.شب در سکوت خاموشی فرو رفته و به نوای باران گوش سپرده است.و من هم در این بی صدایی شریکم.لب پنجره را میبوسم و در نبود منی که در گذشته جامانده است،همراه با باران زمزمه میکنم..