اولین طوفان

دستای تو همدست دستای غریبه اس
چیزی ندارم که بگیری از وجودم
باور ندارم این همه بد بشی آخه
من آشنای خوب هر روز تو بودم

من مثه موجی خسته تنها فکر ساحل
تو مثه طوفان اومدی ترسیده بودم
غرق خودت کردی منو از عشق و رویا
حس عجیبی که هنوز ندیده بودم

آرامشم قبل تو طوفانی ندیده
تنها منو موجای تو ویرونه کردن
هر شب تو خوابم با تو میرم سمت ساحل
موجای تو حتی اونو دیوونه کردن

لحظه به لحظه غرق تو میشدم اما
دیگه شبیه اولین طوفان نبودی
من عاشقونه دل سپردم به وجودت
تو دورتر میشدی و درمان نبودی

بازم عجیبه فکر آغوش تو هستم
تن پوشی از موجای تو روی تنم هست
این حس بی پایان ُخیلی دووست دارم
این یادگاریا هنوز مال منم هست

امین

از این نویسنده بیشتر بخوانید: