غروب

غروبا نمی گیره اینجا دلم … هنوز با هوای تو آروم می شم

یه وقتایی دستاتو می گیرم و … تبِ سردِ تنهاییو می کشم

هنوز بودنِ تو برام باوره … چجوری از این خونه دس می کشی !!!

تو دل کندی از بودنت با من و … هنوز تو خیالم نفس می کشی

تو این خونه با اون همه خاطره … تو رو پشتِ هر پنجره جا زدم

درست رو به روی خودم دیدمت … تو رو ، جای هرکی صدا می زدم

تو این خونه جز اون همه خاطره … کسی با یه ویرون شده سر نکرد

سر انگشتِ من بعدِ دستای تو … بدون هیچ حسی رو باور نکرد

غروبا هنوزم به تو می رسم … خیالم رو تا آسمون می بری

من احساسمو سمتِ تو می کشم … تو این حسو سمتِ جنون می بری

هنوز بودنِ تو برام باوره … چجوری از این خونه دس می کشی !!!

تو دل کندی از بودنت با من و … هنوز تو خیالم نفس می کشی

از این نویسنده بیشتر بخوانید: